به عنوان یک فیلمساز موفق، کوئنتین تارانتینو اغلب به آن چه که برایش راحتتر است بازمیگردد؛ چه از نظر سبک، چه از نظر داستان و چه از نظر همکاری خلاقانه با سایر هنرمندان. کارگردان «پالپ فیکشن» (Pulp Fiction) به ندرت از حوزهی امن خود خارج میشود و این عدم خروج تقریباً تضمین میکند که فیلمشناسی او همواره شبیه به هم باشد. اگرچه با قابل پیشبینی بودن یک کارگردان و نویسنده فیلمها هم به تدریج برای مخاطبان قابل پیشبینی میشوند، همکاران هالیوودی اما میتوانند به یک رابطهی خلاقانهی پربار اعتماد کنند. وفاداری تارانتینو به همکارانش در تمام تیتراژهای پایانی او احساس میشود، زیرا او بارها و بارها با تهیهکنندگان، ویراستاران، فیلمبرداران و طراحان تولید یکسان در چندین فیلم همکاری کرده است. بازیگران نیز از این قائدهی تارانتینو مستثنی نیستند و این کارگردان بارها با بازیگران یکسانی همکاری کرده است که میتوان آنها را بازیگران مورد علاقهی کوئنتین تارانتینو دانست.
مانند بسیاری از کارگردانهای قبل از او، سخاوتمندانهترین همکاری تارانتینو با بازیگران است. بازیگران برجستهای مانند لئوناردو دیکاپریو و برد پیت هر کدام دو بار با این کارگردان کار کردهاند. در عین حال، کریستوف والتز برندهی اسکار به دلیل دو همکاری خود با این کارگردان جوایز طلایی و مهمی دریافت کرده است. همکاری با همان بازیگران برای کارگردانی مانند تارانتینو منطقی است، زیرا دیالوگهای بسیار خاص او نیاز به بازیگران متخصصی دارد تا به درستی اجرا شوند.
اگر یکی از طرفداران دنیای سینمایی کوئنتین تارانتینو باشید، بیشک میدانید که سینمای او یک سینمای معمولی نیست. او نه به تاریخ پایبند است و نه به قواعد ژانری. تارانتینو در «حرامزادههای لعنتی» (Inglourious Basterds) تاریخ را تغییر میدهد و در «هشت نفرتانگیز» (The Hateful Eight) یک فیلم وسترن را در محیطی برفی روایت میکند. کار کردن با کارگردانهای مولفی که به قواعد سینما احترام نمیگذارند و قواعد خودشان را بنا مینهند برای بازیگران کار سادهای نیست، چرا که چنین کارگردانهایی بسیار ریزبین و کمالگرا هستند.
خود تارانتینو هم بیشک بر این نکته واقف است که کار کردن با او وظیفهی آسانی نیست، لذا این کارگردان مجموعه بازیگران مورد علاقهی خودش را پیدا کرده است و هر بار به سراغ همانها رفته تا فیلم جدیدی بسازد. کار کردن با کسی که با اخلاقیات خاص شما آشنا است بسیار سادهتر از کار کردن با کسی است که نیاز باشد تمام اخلاقیات خود را دوباره برای آنها توضیح بدهید. بازیگران مورد علاقهی کوئنتین تارانتینو کسانی هستند که بیشترین همکاری را با این کارگردان پستمدرن داشتهاند و به واسطهی بازی در فیلمهای این کارگردان آمریکایی نام آشنا نام خود را در دل تاریخ جاودان کردهاند.
۱۰. هاروی کایتل
فیلمها:
- سگهای انباری (Reservoir Dogs)
- پالپ فیکشن
- حرامزادههای لعنتی
هاروی کایتل که به طور شناختهشدهای مسئول کمک به شروع کار کارگردان جوان است، نقش اساسی در زنده کردن «سگهای انباری»، یکی از بهترین فیلمهای کوئنتین تارانتینو داشت. بدون مشارکت این بازیگر کهنهکار در اولین کارگردانی تحسینشدهی تارانتینو، این فهرست ممکن بود اصلاً وجود نداشته باشد. کایتل به تنظیم لحن بسیاری از ویژگیهای قابل تشخیص تارانتینو کمک کرد، مانند پدرسالار گانگستر، ضدقهرمان صادق و صحنههای کوتاه که با دیالوگ کشیده میشوند. او ارتباط مستقیمی بین فیلمهای گانگستری سنتی مارتین اسکورسیزی و نسخههای پستمدرن این ژانر در دههی ۱۹۹۰ ایجاد کرد.
هاروی کایتل یکی از بازیگران تاثیرگذار سینمای آمریکا است. او که ساکن برایتون آمریکا بود، در ۱۶ سالگی به عضویت نیروی دریایی در آمد و بعد از بیرون آمدن از این مجموعهی نظامی چندین سال در حوزهی خبرنگاری قضائی فعالیت نمود. بعد از سالهای فعالیتاش به عنوان یک خبرنگار، کایتل نخستین تجربهی سینمایی خود را در نخستین فیلم سینمایی مارتین اسکورسیزی از سر گذراند؛ «چه کسی در اتاقم را میزند؟» (Who’s That Knocking at My Door). کایتل گویا استعداد خاصی در شناختن کارگردانهای شناخته نشده و سپس ادامه دادن همکاریهایش با آنها دارد. کافی است نگاهی به همکاریهای ادامهدار این بازیگر با اسکورسیزی بیاندازید تا به این نکته پیببرید.
به عنوان یکی از بازیگران مورد علاقهی کوئنتین تارانتینو، کایتل توانست برای همکاری در فیلم «سگهای انباری» جایزهی بهترین بازیگر خارجی را از جشنوارهی سنت جوردی به دست اورد. همکاریهای بعدی کایتل با تارانتینو همکاریهایی کوتاه بود. به وضوح مشخص است که تارانتینو به شناخت کاملی از کایتل و تواناییهای او رسیده، چرا که در «پالپ فیکشن» اگرچه نقش هاروی کایتل بسیار کوتاه است، اما بیشک باید آن را یکی از تاثیرگذارترین شخصیتها دانست. او همان کسی است که دیالوگ ماندگار این فیلم را ادا میکند: «فقط چون یک شخص هستید، دلیل نمیشود که شخصیت داشته باشید.»
۹. تیم راث
فیلمها:
- سگهای انباری
- پالپ فیکشن
- هشت نفرتانگیز
بازیگر دیگری که در ابتدای کار تارانتینو حضور داشت، تیم راث تحولپذیر است که در کنار کایتل در «سگهای انباری» میدرخشد و در فیلم موفق «پالپ فیکشن» به عنوان رینگوی غیرقابل پیشبینی نمایش را میدزدد. اجرای پرانرژی و ویژگیهای شخصیتی متمایز این بازیگر انگلیسی به طور کامل برای دیالوگهای پرانرژی که تارانتینو آنها را دوست دارد مناسب است. در هر یک از همکاریهای خود با نویسنده/کارگردان برجسته، راث نمایشی خارقالعاده را ارائه میدهد که در نهایت به زنده کردن صفحهی نوشته شده کمک میکند. همکاری تارانتینو-راث نوع خاصی از بازیگری را برجسته میکند که کارگردان به آن نیاز دارد، کسی که میتواند تمام ابعاد یک انسان پیچیده را تجسم کند.
راث که یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو است، بازیگری را از سال ۱۹۸۲ با بازی در سریال «ساخت بریتانیا» (Made in Britain) آغاز کرد. راث خیلی زود توانست تبدیل به بازیگری نامآشنا شود. درخشش او در فیلمهای اروپایی راه را برای ورودش به هالیوود باز کرد و در هالیوود این ستارهی انگلیسی توانست به واسطهی همکاریاش با کارگردانهای جوان و جویای نام در تاریخ سینما ماندگار شود. راث در آخرین فیلم تارانتینو یعنی «روزی روزگاری در هالیوود» (Once Upon a Time…in Hollywood) هم نقشآفرینی نمود و در صحنهای کوتاه نقش یک پیشخدمت را ایفا کرد. در اتاق تدوین اما این صحنهی راث از فیلم حذف شد و حالا تنها سه همکاری بین راث و تارانتینو به ثبت رسیده است. اگرچه راث به دنبال بازی در فیلمهای تارانتینو هرگز جایزهی معتبر بینالمللیای دریافت نکرده است، اما باید گفت که او بخش زیادی از شهرت خود را مدیون آثار تارانتینو میباشد.
به واسطهی شخصیتهای پیچیدهای که تارانتینو به این بازیگر داده، او توانسته است خودش را به عنوان بازیگری توانا به اثبات برساند و تبدیل به یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو شود. نقش آفرینیهای راث در فیلمهای تارانتینو غالبا کوتاه است، اما اگر این فیلمها را دیده باشید هرگز شخصیتهایی که راث ایفاکنندهی آنها بوده است را فراموش نخواهید کرد. رنگوی «پالپ فیکشن» را به یاد دارید که ناگهان همراه با معشوقهاش شروع به دستبرد زدن به یک رستوران میکند یا آقای نارنجی در «سگهای انباری» را که اگرچه در حال خونریزی روی صندلی عقب ماشین است اعلام می کند که حالش خوب است. راث به واسطهی چهرهی متفاوت خود میتواند نقشهای دوگانه و پیچیده را به خوبی ایفا کند و این ویژگی از چشم کارگردان حاذقی مانند تارانتینو دور نمیماند.
۸. اوما تورمن
فیلمها:
- پالپ فیکشن
- بیل را بکش: بخش ۱ (Kill Bill: Volume 1)
- بیل را بکش: بخش ۲ (Kill Bill: Volume 2)
با وجود یک رابطهی کاری پرتنش با کوئنتین تارانتینو، به جرات میتوان گفت که شخصیتهای اوما تورمن در فیلمهای این کارگردان از نمادینترینها در تاریخ سینما هستند. از موی کوتاه میا والاس تا لباس زرد چشمنواز عروس، تورمن نشان خود را بر کارهای تارانتینو گذاشته است. در حالی که «سگهای انباری» و «پالپ فیکشن» تارانتینو را به عنوان یک فیلمنامهنویس درخشان معرفی کردند، «بیل را بکش بخش ۱ و ۲» وضعیت او را به عنوان یک ستارهی واقعی هالیوود تثبیت نمودند. هیچکدام از اینها بدون شجاعت و عزم تورمن در سهگانه فیلمهای تولید شده با تارانتینو قابل دستیابی نبود.
تورمن برای بازی درخشانش در «پالپ فیکشن» در نقش میا والاس، همسر رئیس یک باند مافیایی، توانست نامزد جوایز بینالمللی معتبری از جمله اسکار و گلدن گلوب شود. چند سال بعد در همکاری بعدیاش با کوئنتین تارانتینو در فیلم «بیل را بکش: بخش ۱» تورمن توانست جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از جشنوارهی امتیوی، ساترن و امپایر دریافت نماید. تورمن فعالیت هنری خود را به عنوان یک مدل از ۱۵ سالگی آغاز کرد. او بازیگری را از سال ۱۹۸۷ و بازی در فیلم «بوسه بابا شببخیر» (Kiss Daddy Goodnight) آغاز نمود و طی سالهای بعد بلافاصله توانست با کارگردانهای نامآشنا همکاری کند.
همکاریهای تارانتینو و تورمن همواره منجر به شکلگیری شخصیتهایی شده است که جاودانه شدهاند. در کنار جاودانگی آن چه شگفتیساز است عدم شباهت دو شخصیتی است که این دو هنرمند با همکاری یکدیگر آنها را خلق کردهاند. آیا میتوانید جز یکسانی جنسیت شباهت دیگری بین میا والاس «پالپ فیکشن» و عروس «بیل را بکش» پیدا کنید؟ نه در رفتار، نه در گفتار و نه در ظاهر، هیچچیز شبیه به همی در این دو شخصیت وجود ندارد و در همین مرحله است که باید به هنر و تواناییهای تارانتینو به عنوان یک خالق و تورمن به عنوان یک مجری ایمان بیاوریم.
در مصاحبهای با مجلهی نیویورک تایمز طی سال ۲۰۱۸، تورمن از یک حادثه بر سر صحنهی فیلمبرداری «بیل را بکش: بخش ۱» طی سال ۲۰۰۳ پرده برداشت. او گفت از آن جایی که تارانتینو اصرار داشته است تورمن خودش بدلکاریهای رانندگی را انجام دهد، صانحهای رخ داد که باعث شد او دو هفته در بیمارستان بستری شود. بعد از رهایی از بیمارستان هم استودیو قبول نکرده است تصاویر تصادف را به تورمن نشان دهد. اگرچه تارانتینو بعد از این اتفاق همیشه از آن به عنوان بزرگترین پشیمانی عمرش یاد کرده است، اما این حادثه برای همیشه تورمن را از ناحیهی زانو و گردن دچار آسیب نمود. تورمن کمی بعد از این مصاحبهاش اعلام کرد که تارانتینو بعد از این حادثه از او عذرخواهی کرده است و او هم این کارگردان را بخشیده.
۷. کرت راسل
فیلمها:
- ضد مرگ (Death Proof)
- هشت نفرتانگیز
- روزی روزگاری در هالیوود
بدون شک تحت تأثیر «موجود» (The Thing) جان کارپنتر، انتخاب کرت راسل برای فیلم «ضد مرگ» طی سال ۲۰۰۷ بیشتر شبیه به تحقق یک آرزو برای تارانتینو بود. نقشی که راسل قرار بود در «ضد مرگ» بازی کند شبیه به نقشآفرینیاش در «مشکل بزرگ در چین کوچک» (Big Trouble in Little China) بود. این همکاری برای هر دو هنرمند خوب بود. راسل بعدها نقش معمولی خود در فیلمهای تارانتینو را در «هشت نفرتانگیز» و «روزی روزگاری در هالیوود» تکرار کرد. تارانتینو هم که عادت به انتخاب ستارگان قدیمی فیلم داشت و خدمات مشابهی را به جان تراولتا و پام گریر در «پالپ فیکشن» و «جکی براون» ارائه داده بود، توانست با یکی از بازیگران مورد علاقهی خود کار کند.
راسل بازیگری را از سن پایین و از سال ۱۹۶۳ آغاز کرد. او خیلی زود به عنوان یک بازیگر نوجوان با استعداد توانست نظر مخاطبان و منتقدان را جلب کند. راسل سال ۱۹۶۶ قراردادی ده ساله با شرکت دیزنی امضا کرد و در واقع تبدیل به ستارهی دههی ۱۹۷۰ این استودیو شد. سالها یعد از یک بازیگر کودک بودن، همکاریهای سینمایی راسل با جان کارپنتر آغاز شد و همکاریهای ادامهدار این دو هنرمند پای راسل را به هالیوود کشاند. همکاریهای راسل با کارپنتر بود که او را به یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو تبدیل کرد و سالها بعد باعث شد تارانتینو از این بازیگر در فیلمهایش استفاده کند.
راسل در «ضد مرگ» نقش مرد زنباره و بدکاری را روایت میکند که در نهایت به دست دشمنان خود به شکلی کمیک نابود میشود. در «هشت نفرتانگیز» راسل مردی است راسخ که جز قوانین خودش به هیچ سازی نمیرقصد و در «روزی روزگاری در هالیوود» او راوی داستان است. راسل معمولا در فیلمهای تارانتینو نقشهای کوتاه و گذرا ایفا نمیکند و معمولا همکاریهای این دو هنرمند منجر به فیلمهایی میشود که در آنها راسل حرف مهمی برای زدن دارد. این بازیگر با توجه به مردانگی ذاتیاش گزینهای مناسب است برای ایفا کردن نقش شخصیتهای مرد اکثرا احمق فیلمهای تارانتینو.
۶. بروس درن
فیلمها:
- جنگوی زنجیرگسسته (Django Unchained)
- هشت نفرتانگیز
- روزی روزگاری در هالیوود
در نیمهی دوم حرفهاش به عنوان یک کارگردان، تارانتینو به ژانر وسترن به عنوان حالت اصلی خلق خود روی آورد. با شروع از «جنگوی زنجیرگسسته» در سال ۲۰۱۲، وسترن اسپاگتی، وسترن آمریکایی و وسترنهای تلویزیونی به نقطه تمرکز در هر یک از آثار بعدی تارانتینو تبدیل شدند. اگرچه اغلب نقشآفرینیهای بروس درن به نقشهای پشتیبان فرعی محدود میشود، اما این بازیگر خود را به عنوان یک اجراگر ثابت در هر یک از این محیطهای وسترن تثبیت میکند. صدای خشن و عمیق و موی خاکستری او ویژگیهای بهیادماندنیای را ارائه میدهند که به خوبی به ژانر میپردازد و تارانتینو هوشمندانه در جایی که باید آنها را به آثار خود اضافه میکند.
درن که متولد شیکاگوی آمریکا است، بازیگری را از دههی ۱۹۶۰ میلادی آغاز کرد. درن علاقهی زیادی به بازی در نقشهای متفاوت دارد و کارنامهی هنری او به عنوان یک بازیگر به خوبی این نکته را به اثبات میرساند. تواناییهای کمیک او یکی از اصلیترین ویژگیهایی است که او را برای بازی در فیلمهای تارانتینو مناسب میکند. همانطور که اگر طرفدار سینمای تارانتینو باشید به خوبی میدانید، در فیلمهای این کارگردان مرگ و کشتن بیش از هرچیز یک واقعهی خندهدار است که مخاطب را شوکه میکند. درن و چهرهی توانای او به خوبی میتوانند شوکه شدن را به مخاطبان منتقل کنند و بار کمدی فیلمهای تارانتینو را به دوش بکشند.
درن در مصاحبهای با ای. وی. کلاب گفت: «همیشه گفتهام که بنظرم با شش نابغه طی سالهای فعالیتام همکاری کردهام و این شش کارگردان بدون ترتیب خاصی عبارتاند از: آقای هیچکاک، آقای کازان، داگلاس ترامبال، الکساندر پاین، کوئنتین تارانتینو و فرانسیس فورد کوپولا.» درن که یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو است، بیشک توانسته است به خوبی تواناییهای خود را به این کارگردان متفاوت اثبات کند چرا که اگر غیر از این بود همکاریهای این دو هنرمند بعد از «جنگوی زنجیرگسسته» ادامه پیدا نمیکرد.
۵. جیمز پارکس
فیلمها:
- بیل را بکش: بخش ۱
- بیل را بکش: بخش ۲
- ضد مرگ
- جنگوی زنجیرگسسته
- هشت نفرتانگیز
جیمز پارکس که نسبت به همتایان خود کمتر شناخته شده است، با پنج همکاری در فیلمهای کوئنتین تارانتینو خود را به اثبات میرساند. همراه با پدر واقعی خود مایکل پارکس که او هم در چهار فیلم ظاهر شد، جیمز نقشهای دوگانهی پدر و پسر رنجر تگزاسی، ارل (مایکل) و ادگار (جیمز) مکگراو را در «بیل را بکش: بخش ۱ و ۲» تکرار میکند. این شخصیتها شواهدی از جهانسازی گستردهی نویسندهی فیلمنامه هستند، با تکزاس رنجر ارل مکگراو که از «از گرگومیش تا سحر» (From Dusk Till Dawn) نوشتهی تارانتینو سرچشمه میگیرد. اگرچه رنجر مکگراو در «ضد مرگ» رها میشود، پارکس همچنان یک دارایی ارزشمند برای وسترن قابل تعریف تارانتینو باقی میماند.
جیمز پارکس مانند پدرش مایکل پارکس بازیگری آمریکایی است که بیش از هرچیز به دنیای وسترن تعلق دارد. همکاریهای او با تارانتینو هم به فیلمهای وسترنگون این کارگردان محدود میشود. پارکس بازیگری را از سال ۱۹۹۱ آغاز کرد. او ابتدا همراه با پدرش در فیلمهای مختلفی ظاهر شد و سپس به تدریج توانست دوران حرفهای مستقل خود به عنوان یک بازیگر را آغاز کند و فیلمهای تارانتینو در این مسیر کمک شایانی به او کردند. پارکس به دنبال پنج همکاری با کارگردان مورد بحث ما، بیشک یکی از بازیگران مورد علاقهی کوئنتین تارانتینو است که شاید این کارگردان هنگام ساختن فیلمهای بعدی خود هم به سراغ او برود.
۴. مایکل مدسن
فیلمها:
- سگهای انباری
- بیل را بکش: بخش ۱
- بیل را بکش: بخش ۲
- هشت نفرتانگیز
- روزی روزگاری در هالیوود
شاید هیچکس در این فهرست خشونت اغراقآمیزی که در تمام فیلمشناسی تارانتینو نفوذ کرده است را بیشتر از مایکل مدسن مجسم نکند. صحنهای که در آن آقای بلوند گوش افسر پلیس را با آهنگ «گیر کرده در وسط با تو» قطع میکند، به تعریف درمان بمبافکنانهی کارگردان از خشونت تبدیل شده است و مدسن تکامل خشونت کارگردان را به عنوان جو گیج در «هشت نفرتانگیز» هم با ظرافت به تصویر میکشاند. اگرچه به طور مشخص پاشیدن خون و اثرات فیلمهای درجهی دو از ویژگیهای هر فیلم تارانتینو هستند و این ویژگیها منتقدان را به دو گروه موافق و مخالف تقسیم نمودهاند، اما لبخند خشمگینانه و چنگالهای مدسن به اندازهی پاشیده شدن خون برای این فیلمهای تارانتینو ضروری هستند.
مدسن بازیگری را از سال ۱۹۸۲ آغاز کرد و خیلی زود توانست خودش را به عنوان بازیگری که میتواند از پس عهدهی نقشهای منفی به خوبی بر بیاید به اثبات برساند. چیزی نگذشت که تارانتینو مدسن را هنگام ساختن فیلم «سگهای انباری» پیدا کرد و خیلی سریع فهمید به چه جواهری دست پیدا کرده است. به جرأت میتوان گفت که اگر نقش آفرینی درخشان مدسن در فیلم «سگهای انباری» نبود شاید این فیلم هرگز به جاودانگی امروزش نمیرسید و شاید تارانتینو هرگز تبدیل به کارگردان تاثیرگذاری که امروز هست نمیشد.
مدسن با جنون ذاتیاش به خوبی میتواند نقش شخصیتهای مختلف آثار تارانتینو را ایفا کند. مدسن درست مانند فیلمهای تارانتینو شبیه به کسانی است که به هیچ قاعدهای پایبند نیستند و جز قوانین خودشان به چیزی احترام نمیگذارند. مدسن توانسته است طی همکاریهایش با تارانتینو به خوبی از عهدهی ایفای نقش شخصیتهای مجنون و مخرب بر بیاید؛ شخصیتهایی که یکی از اصلیترین دلایل جذابیت فیلمهای تارانتینو هستند. این بازیگر شیکاگویی توانسته است به مرور زمان تبدیل به یکی از ویژگیهای شاخص آثار تارانتینو شود به گونهای که وقتی فیلمی از تارانتینو بدون حضور مدسن میبینیم به نظر میآید چیزی کم است.
۳. ساموئل ال. جکسون
فیلمها:
- پالپ فیکشن
- جکی براون (Jackie Brown)
- بیل را بکش: بخش ۲
- حرامزادههای لعنتی
- جنگوی زنجیرگسسته
- هشت نفرتانگیز
ساموئل ال. جکسون بدون شک اولین بازیگری است که هنگام بحث دربارهی میراث کارگردانی کوئنتین تارانتینو به ذهن میآید. طنز بیادبانه و دیالوگهای سریع با سبک بازیگری جکسون به خوبی هماهنگ است و اجرای روان این بازیگر با قصابی واقعیت توسط نویسنده/کارگردان به خوبی جفت میشود. شرکای خلاق به تحقق طیف وسیعی از شخصیتها کمک میکنند؛ از جولز وینفیلد محترم در «پالپ فیکشن» گرفته تا استیون وارن به همان اندازه نفرتانگیز در «جنگوی زنجیرگسسته». با شش همکاری در کارنامهشان، تعجبآور خواهد بود اگر جکسون در فیلم نهایی تارانتینو ظاهر نشود.
ال. جکسون بازیگری را با تئاتر آغاز کرد و نخستین اجرای خود را سال ۱۹۸۰ بر روی صحنه برد. او بازیگری سینمایی حرفهای را سال ۱۹۸۱ بعد از نقشآفرینی در چندین فیلم کوتاه و سریال تلویزیونی آغاز کرد. او پیش از همکاری با تارانتینو با کارگردانهای بزرگی مانند مارتین اسکورسیزی و اسپایک لی هم همکاری کرده بود. درخشش ال. جکسون در کنار تراولتا در فیلم «پالپ فیکشن» یکبار دیگر نشان داد که او چه تواناییهای خارقالعادهای دارد. این تواناییهای او را نه تنها مخاطبان و منتقدان دیدند بلکه تارانتینو هم بیشک مورد توجه قرار داد.
همکاریهای بعدی این دو هنرمند منجر به ساخته شدن بعضی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما شد. ال. جکسون اما هرگز به دام تکراری شدن نمیافتد. اگرچه شخصیتهای او در فیلمهای تارانتینو شخصیتهایی تماما تارانتینویی هستند و میتوان ویژگیهای شاخص نویسندگی تارانتینو را در آنها مشاهده کرد، با این حال چه شباهتی بین جولز و وارن وجود دارد و چه شباهتی بین آنها و سرهنگ کارکوس وارن در «هشت نفرتانگیز» هست؟ جذابیت شخصیتهایی که ال. جکسون در فیلمهای تارانتینو ایفا کرده است در همین نکته خلاصه میشود؛ اگرچه امضای هنری تارانتینو و ال. جکسون در تمام آنها به وضوح به چشم میخورد، اما آنها هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند.
ساموئل ال. جکسون که یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو است، برای درخشش در فیلم «پالپ فیکشن» توانست نامزد دریافت اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شود و بفتا را در این رشته به دست آورد. برای همکاری در فیلم «جکی براون» هم ال. جکسون توانست خرس نقرهای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را از جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین به دست آورد. او برای این فیلم نامزد دریافت جایزهی گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم موزیکال یا کمدی هم شد.
۲. زویی بل
فیلمها:
- بیل را بکش: بخش ۱
- بیل را بکش: بخش ۲
- ضد مرگ
- حرامزادههای لعنتی
- جنگوی زنجیرگسسته
- هشت نفرتانگیز
- روزی روزگاری در هالیوود
برای تارانتینو، هر بازیگری در صحنه شایستهی میزان توجه یکسانی است. مهم نیست که او با بزرگترین ستاره یا یک نیروی بدلکار تصادفی کار میکند. تارانتینو هر اجراکنندهای را به عنوان پیامآور داستان حمایت میکند و هیچکس در این روایت بیشتر از بدلکار تبدیل به بازیگرشده، زویی بل، پیروز نمیشود. پس از انجام بدلکاری در «بیل را بکش: بخش ۱ و ۲» و «حرامزادههای لعنتی»، بل در نهایت به نقشهای بازیگری راه یافت و از نقش خود در «ضد مرگ» برای پرتاب به فیلمهای بعدی کارگردان استفاده کرد.
بل بیش از هرچیز نماد آگاهی محیطی بالای تارانتینو است. این کارگردان باهوش به خوبی فضای اطراف خود را مدیریت میکند و با زیرکی مخصوصش میتواند استعدادهای نهفته را کشف کند. تارانتینو به بل کمک کرد تا بتواند بیش از پیش در جهان سینما شناخته شود. اگرچه نقش شخصیتهایی که بل در فیلمهای تارانتینو ایفاکنندهی آنها بوده است اصلی نبودهاند، با این حال بل توانسته است همکاریای طولانی مدت با یکی از بهترین کارگردانهای تاریخ سینما داشته باشد و دستیابی به این مهم کار آسانی نیست.
بل فعالیت در زمینهی بدلکاری را از سال ۱۹۹۲ آغاز کرد. بعدها او همراه با یکی از هکارهای قدیمیاش به سراغ پروژهی سینمایی بعدیاش یعنی «بیل را بکش» رفت و قرار بود در این فیلم نقش بدلکار اوما تورمن در صحنههای تصادف را ایفا کند. تارانتینو اما برنامههای دیگری داشت و تصمیم گرفت از بل در صحنههایی دیگر استفاده کند. بل در جریان فیلمبرداری «بیل را بکش: بخش ۲» از ناحیهی کمر دچار آسیبدیدگی شد و چندین ماه در بیمارستان بستری بود. بعد از مجموعهی سینمایی «بیل را بکش» بل تبدیل به یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو شد و به همکاریهایش با این کارگردان ادامه داد.
۱. کوئنتین تارانتینو
فیلمها:
- سگهای انباری
- پالپ فیکشن
- جکی براون
- بیل را بکش: بخش ۱
- ضد مرگ
- حرامزادههای لعنتی
- جنگوی زنجیرگسسته
- هشت نفرتانگیز
- روزی روزگاری در هالیوود
ممکن است نام بردن از کوئنتین تارانتینو بازیگر به عنوان همکار دائمی کوئنتین تارانتینوی نویسنده/کارگردان یک تقلب باشد، اما با توجه به دخالت خود تارانتینو در فرآیند انتخاب بازیگران، به نظر میرسد که تارانتینوییترین رویکرد برای کار با بازیگران همین است. هیچکس بیشتر از کوئنتین سینماشناسی خود را تبلیغ نمیکند و اشتیاق تارانتینو به سینما به شخصیت عمومی او نفوذ مینماید؛ از وسواس کودکانهی او با تاریخ هالیوود تا احترام قاطع او به سنتهای هنر. تارانتینو کاگردانی است که در تمام فیلمهایش حضور دارد و اگر بخواهیم بازیگری را طبق تعریف همیشگی شناسایی کنیم، بازیگر کسی است که در مقابل دوربین قرار میگیرد.
حضور تارانتینو در فیلمهای تارانتینو اما چیزی فراتر از یک امضای هنری است. تارانتینو واقعا بازیگری است مناسب با جهان فیلمهایش. اگر نگاهی بیاندازیم به نقشآفرینی تارانتینو در «سگهای انباری» و «پالپ فیکشن» به سادگی در مییابیم که او هم درست مانند هاروی کایتل، ساموئل ال. جکسون و مایکل مدسن بازیگری است که میتوان صرفا با نگاه کردن به چهرهاش جنونی درونی را در او مشاهده کرد. او هم مانند بازیگران دیگری که از آنها یاد کردیم قابلیت ادا کردن دیالوگهای پشت سر هم با سرعت مناسب را دارد و او هم مانند آنها میتواند با چهرهی کمیکش فضای فیلم را جالب توجه کند.
تارانتینو تا به امروز هیچ جایزهای برای بازیگری نگرفته است و جز در فیلمهای خودش در فیلمهای زیادی به نقشآفرینی نپرداخته، اما بیشک باید گفت که چهرهی او، دیالوگگوییاش و زبان بدنش همه و همه کاملا با جهان سینمایی تارانتینو منطبق هستند و بعید نیست اگر کوئنتین تارانتینو یکی از بازیگران مورد علاقهی تارانتینو باشد و قرار باشد در فیلمهای بعدی این کارگردان سرشناس هم حضور پیدا کند.
تارانتینو تا به امروز به عنوان نویسنده توانسته است دو بار جایزهی اسکار را به کمد افتخارات خود اضافه کند؛ یکبار برای «پالپ فیکشن» و یکبار برای «جنگوی زنجیرگسسته». همین فیلمنامهها برای این کارگردان دو جایزهی بفتا را هم به ارمغان آوردهاند. این دو فیلم همراه با «روزی روزگاری در هالیوود» توانستند سه مرتبه تارانتینو را به جایزهی گلدن گلوب بهترین فیلمنامه هم برسانند. تارانتینو برای ساخت فیلم «پالپ فیکشن» توانست نخل طلای جشنوارهی فیلم کن فرانسه را نیز به دست آورد. در واقع باید گفت که تارانتینو تقریبا تمام جوایز سینمایی را به عنوان یک فیلمنامهنویس به دست اورده است و گویا او به عنوان خالق آثار به خودش اجازه میدهد تا در آنها حضور یابد.
منبع: screenrant